آرشيدا خانونم و دومين يلدا
عزيز دل مامان سال گذشته چون شب يلدا فقط 28 روز داشتي و ما هم درگير زردي و نا آرامي هاي شما بوديم نتونستيم برات جشن بگيرم ولي امسال جبران كرديم و طبقه پايين خونه باباجون (باباي بابا) مهموني برگزار كرديم چون ميخواستيم كرسي درست كنيم و ميخواستيم از مبلمان و ساعت و تلويزيون دور باشيم. شب قبلش ماماني و باباي تا ساعت 2:00 بيدار بودن و داشتن كلاه و شام درست مي كردن . شام پيراشكي درست كرديم و مامان ملي هم زحمت آش كشيد مامان جونم زحمت انار دون كردنو ميوه و آجيل كشيدن. ساعت 5:00 عصر رفتيم خونه مامان جون تا كرسي و وسايل شب را آماده كنيم شب خاله درسا، مامان ملي ، خاله درسا، خانواده عمو ايمان، خانواده مادر خانوم عمو ايمان تشريف آوردن و اون شب باباجو...