آرشيدا (عشق ماماني و بابايي)آرشيدا (عشق ماماني و بابايي)، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

دختر بی نظیرم آرشیدا

آرشيدا خانونم و دومين يلدا

عزيز دل مامان سال گذشته چون شب يلدا فقط 28 روز داشتي و ما هم درگير زردي و نا آرامي هاي شما بوديم نتونستيم برات جشن بگيرم ولي امسال جبران كرديم و طبقه پايين خونه باباجون (باباي بابا) مهموني برگزار كرديم چون ميخواستيم كرسي درست كنيم و ميخواستيم از مبلمان و ساعت و تلويزيون دور باشيم. شب قبلش ماماني و باباي تا ساعت 2:00 بيدار بودن و داشتن كلاه و شام درست مي كردن . شام پيراشكي درست كرديم و مامان ملي هم زحمت آش كشيد مامان جونم زحمت انار دون كردنو ميوه و آجيل كشيدن. ساعت 5:00 عصر رفتيم خونه مامان جون تا كرسي و وسايل شب را آماده كنيم شب خاله درسا، مامان ملي ، خاله درسا، خانواده عمو ايمان، خانواده مادر خانوم عمو ايمان تشريف آوردن و اون شب باباجو...
9 دی 1391

عاشورا 91

عزيز دل ماماني امسال عاشورا رفتيم تهران . روز پنجشنبه راهي تهران شديم باباي نيومد چون درس داشت  خيلي دو دل بودم بريم يا نه بالاخره به اصرار بابايي و بابامحمدرضا رفتيم شما تو ماشين آروم بودي وقتي رسيدم خونه خاله سپيده حسابي ذوق كرده بودي دور خونه مي دويدي شب نزديك ساعت 1:00 با كلي دردسر خوابيدي چون تو ماشين خواباتو كرده بودي . تو اين چند روزي كه تهران بوديم حسابي بابا محمدرضا و منو خسته كردي همش مي خواستي بغلت كنيم نمي دونم از دوري باباي بود يا از شلوغي . روز تاسوعا نهار خونه دايي قدرت (دايي ماماني) بوديم بعد براي شب هم با هم راهي خونه عزيز شديم چون روز عاشورا پسر دايي ماماني (اميرحسين) قيمه نذر كرده بود اون شب خونه عزيز خيلي شلوغ بود خا...
21 آذر 1391

پنجمين و ششمين مرواريدت مبارك

گل ماماني دندون پايين سمت راست زودتر در آمد الان نزديك 10 روز هست ولي ششمين مرواريدت روز يكشنبه 9/12 در اومده. قربونت بره ماماني كه داري دندون دار ميشي. عزيزم انشاالله بقيه دندونت اذيت نكنه و به راحتي در بيايد چون سر اين دندونت خيلي اذيت شدي يه روز غذا ميخوري دو روز نميخوري فقط شير ميخوري راستي روز سه شنبه 9/7 رفتيم واكسنت زديم حسابي گريه كردي الهي بميرم باباي بالاي بازوت گرفته بود منم پايين دستت خدا رو شكر تب نكردي و دختر خيلي خوبي بودي . 1- ماماني اين روزا تو راه رفتن خيلي حرفه اي شدي و ياد گرفتي بدوي تازه از مبل بالا ميري و پايين مياي . بهت ميگم آرشيدا چراغ روشن كن فوري از مبل بالا ميري چراغ روشن ميكني. 2- وقتي برات يا حسين ميخونم ش...
14 آذر 1391

جشن تولد آرشيدا كوچولوي مامان

عزيز دلم جشن تولدت رو سه هفته زودتر برگزار كرديم بخاطر اينكه داريم به محرم نزديك ميشيم. عزيزم تم تولدت شنل قرمزي بود خيلي دنبال ظروف و تزئينات شنل قرمزي بودم ولي چيزي پيدا نكردم براي همين سالن تولدت رو با بادكنك قرمز و سفيد و آويزها نقره اي و قرمز تزئين كرديم البته يكي از دوستاي دانشگاه ماماني آقاي اميراني برامون با عكسهاي شما و شنل قرمزي آويز طراحي كرد و دوست بابايي آقاي اسكندري زحمت كارت دعوت رو كشيدن. دست خاله ها و مخصوصاً مامان ملي و بابا محمدرضا درد نكنه حسابي اذيت شون كردم روز چهارشنبه ١٠ آبان از صبح مشغول غذا درست كردن و دسر شديم من و مامان ملي و خاله درسا و خاله سپيده ٤ مدل غذا درست كرديم اسنك و سالاد الويه و سالاد پاستا و ...
14 آذر 1391

يكساله شده آرشيده خانم

فرشته كوچولو از تو آسمون و از پيش خداي مهربون آمد پيش ما و به زندگي ما رنگ و بوي تازه اي داد. الان دقيقا يكساله كه لطف خداوند شامل حالمون شده و آرشيدا خانم پيشمونه . خداي خوبم هزاران هزار بار شكرت بابت اين هديه زيبايت. لطفا خودت حفظش كن و مواظبش باش و بهترين ها را بهش عطا كن. تولد تولد تولد آرشيدا خانم مبارك. بابا جون امروز كه روز تولدت هست هفتم محرمه و شما عصري رفتي تهران تا در مراسم نذري خونه عزيز جون شركت كني. جند روز ديگه دومين تاسوعا و عاشوراي زندگيت را ميبيني. اميدوارم زير سايه امام حسين گذران عمر كني و عاقبت به خير بشي.
2 آذر 1391

سومين وچهارمين مرواريد سوگلي مامان

عزيزترينم روييدن مرواريدهات مبارك . گل مامان نزديك دو هفته مي شد كه لثهات ورم كرده بود و حسابي اذيت مي شدي انشاالله بقيه دندونت هر چي سريعتر و راحت در بيايد كه شما بتوني خوب غذا بخوري اخه تو چيزي خوردن خيلي ماماني اذيت ميكني دوست ندارم توپول بشي چون بعدش كه بزرگ شدي بايد حرص بخورم كه لاغر بشي ولي دوست دارم وزنت ايده ال باشه البته تا الان هم مشكلي نداشتي راستي امروز هم يكي دو بار ماماني و بابايي گاز گرفتي اميدوارم يادت بره.
25 مهر 1391