آرشيدا (عشق ماماني و بابايي)آرشيدا (عشق ماماني و بابايي)، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

دختر بی نظیرم آرشیدا

روزمره دختر گلم

دختر گلم روز به روز شیرین و شیرین تر میشی سه ماه هست که خاطرات شما رو ثبت نکردم اتفاقات مهمی که تو این ماهها افتاد خاله ستاره با تینا جون از هند برگشتن و قرار برای همیشه ایران بمونن عمو علی انشاالله تا دو هفته دیگه میاد نی نی کوچولو خاله ستاره هم پسر و انشاالله تو ماه مهر بدنیا میاد . برای تعطیلات عید فطر رفتیم خونه خاله سپیده و حسابی یهمون خوش گذشت و دخترم از اتاق ارشیا حسابی خوشت اومده بود و همش داشتی با ماشینای ارشیا بازی میکردی شب اول رفتیم پارک ملت و شب دوم با هم رفتیم ولنجک خونه کودکی مامان حسابی یاد خاطرات کردم و شب سوم رفتیم پارک پرواز و شما حسابی بازی کردی . (تو چمنا کفشات در اورده بودی و با تینا دنبال هم میکردی اینقدر خن...
19 مرداد 1393

اندراحوالات فرشته کوچولوی ما

دختر گلم این روزا خیلی شیرین زبون شدی وقتی میخوای من و بابا رو صدا بزنی پشت سر هم میگی مامانی بابایی و اگه توجه نکنیم میگی مامانی جونم و بابایی جونم. مامانی مرتبا باید کمدت رو تمیز کنی و میری در کمد رو باز میکنی کلی لباس و شلوار میاری تو هال. یه موقع های دوست داری بپوشی که سه تا چهار تا شلوار رو هم میپوشی، البته تعداد تا جایی که جا داشته باشه و یه زمانی هم دوست داری اونا رو تا کنی.   هر وقت مامانی داره آشپزی میکنه میری سریع آشپزخانه خودت را میاری و میگی مامانی این گاز توه، اینم گاز منه، بعد میای از مامانی هر چی داره درست میکنه میگیری میرزی تو قابلمه ات میزاری روی گازت بعد از چند دقیقه میگی خوشمزه شد (عزیزم خیلی خو...
6 اسفند 1392

مریضی دختر کوچولوی مامان

آرشیدا جونم  7 دی ماه حسابی مریض شدی شب ساعت 2:00 بود که داشتی آه وناله می کردی دست زدم به پیشونیت دیدم وای داغی خیلی نگران شدم بهت قطره استامینوفن دادم  کلی گریه کردی و رفتی بغل بابای. خلاصه تا صبح دل تو دلم نبود مرتباً چک میکردم که تب نداشته باشی . صبح نرفتم سرکار و خونه پیشت موندم خیلی بی حال بودی و میگفتی امروز تو خونه پیش آدا بمون فردا برو کار . (الهی قربونت برم گلم) مرتباً تب میکردی و منم 4 ساعت یکبار قطره میریختم تو چای بهت میدادم عصر وقت دکتر گرفتم  با بابای بردیمت دکتر خیلی شلوغ بود و یک ساعت و نیم طول کشید تا نوبتمون بشه . وقتی رفتیم تو کلی گریه کردی (قبلش کلی باهات صحبت کرده بودیم که وقتی میریم تو آروم باشی ...
24 دی 1392

زردی دختر کوچولوم

این پست برای یک سال و ده ماه پیش بوده که مامانی ویرایشش کرده منتقل شد اینجا عزیزکم ، این 2 هفته ، بابائی و مامانی سرشون خیلی شلوغ بود . اولش که تو خوشگله یکم زردی داشتی و مجبور بودیم به توصیه پزشکت تورو حدود 2شبانه روز زیر لامپ مهتابی نگهت داریم تا خوب بشی . روزای سختی بود ، از یه طرف میدونستیم که تو نازگلم زیر اون دستگاه زیاد راحت نیستی که خیلی ناراحتمون میکرد و از طرف دیگه بایستی همگی حواسمون به این بود که چشم بندتو باز نکنی تا به چشمای نازت آسیبی برسه .مامانی وقتی شما رو تو دستگاه میدید نمیتونست جلوی اشکهاشو بگیره .   خلاصه همه بسیج شده بودن ، فرقی نمیکرد روز یا شب ،  بابا امین و مامان ملی و خاله درسا و&n...
14 مهر 1392

آرشیدا خانم و شیرین زبونی هاش

عزیزم  یاد گرفتی میگی مامانی عروسک گشنگ من،  بخونم  بهت میگم بخون میگی عروسک گشنگ من قرمز پو شیده  تو رختخواب آبیش خوابیده (یه موقع های مخمل آبیش میگی) مامان رفته پول بیار  (صبح وقتی پیش مامان ملی ، سراغ منو که میگیری مامان ملی میگه مامان رفته کار کنه پول بیار چون تو شعرم  برات میخونم مامان رفته بازار اون خریده شما یه موقع های میگی مامان خریده  یه موقع های هم میگی رفته پول بیار) بعدم میگی بریم حیاط توپ بازی و طناب بازی کن. یه شعر دیگه ی که میخونی : زنبور نیش داره نیش نیش نیش نیش  یه نیش تیز داره تیز تیز تیز تیز گلم خیلی دختر خوب و منطقی هستی وقتی بهت میگم  این کارو نکن خطرناکه یا خراب میش...
29 مرداد 1392

آرشیدا خانوم با شعر های جدید

عزیز دلم ، شیرین زبون مامان جدیداً خیلی شعر یاد گرفتی. مامانی میگه:  یه توپ دارم  تو میگی : قلقلی مامان: سرخ و سفید و      آرشیدا :آبی      مامانی: میزنم زمین     آرشیدا : هبا میره (haba mire) نمیدونی تا  آرشیدا: چجا میره (choja mire)  مامانی: من این توپو  آرشیدا: نناشتم (nanashtam) (خیلی جالب میگی )   مامانی : مشقامو خوب   آرشیدا : نمشتم (nemeshtam)   مامانی : بابا بهم   آرشیدا: عیدی داد   مامانی: یه توپ  آرشیدا : قلقلی گاهی موقع ها (داد ) میگی . بابای (بابا محمدرضا ) هم بهت یاد ...
14 مرداد 1392

لغت نامه جدید آرشیدا

پیتزا ----------> پیتکا عقب -------> عبق یخمک -----> یخک بغل-------> ببل(babal)   دکمه ---->دمکه(domke)   وقتی گشنت میشه میگی مامانی یا مامان شیدا آرشیدا پلو میخاد . وقتی چیزی بخوای اسم آن شی رو میگی بعد کلمه قشنگ میچسبنی بهش میگی بده مثلاً مامانی جارو قشنگ بده آرشیدا. وقتی چیزی رو دوست داشته باشی میگی خشزس(khoshazas) فکر کنم اسمتو خیلی دوست داری چون همه چیز رو به آرشیدا می چسبنی. وقتی ازت می پرسن بابایی کجاست میگی کار ،پول (البته جدیداً برای مامانی هم به کار می بری ) بعد هم میگی بابا پول بیار به به بخر. تقریباً همه چیز رو میگی و معمولاً هم درست تلفظ میکنی . و تقریباً جمله ...
25 تير 1392

اندر احوالات آرشیدا خانوم و سر کار رفتن مامانی

عزیزم وقتی میام سرکار خیلی دلم برات تنگ میشه خیلی بهت عادت کرده بودم . وقتی ساعت کاریم تموم میشه با کلی ذوق و شوق راهی خونه مامان ملی میشم . مامان ملی میگه شما  دختر خوبی هستی و اصلاً اذیتش نمی کنی من وبابایی خیلی تعجب میکنیم و فکر میکنیم برای اینکه خیال ما راحت باشه مامانی اینطوری میگه تا  اینکه دیروز مامان ملی قسم خورد که شما خیلی دختر خوب و گوش حرف کنی هستی . مامانی شما رو صبح ها با کلی احتیاط و دقت بغل میکنن و تو کریر میخوابو ننتون بعد بابایی زودتر میره و به پنجره های ماشین دستمال آویزون میکنه تا آفتاب رو صورت شما نیفته که از خواب بیدار بشی . دیروز یه اتفاق جالب افتاد بابایی به شیشه ها چیزی آویزون نکرده بود و شما ه...
23 تير 1392