آرشيدا (عشق ماماني و بابايي)آرشيدا (عشق ماماني و بابايي)، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

دختر بی نظیرم آرشیدا

پنجمين و ششمين مرواريدت مبارك

گل ماماني دندون پايين سمت راست زودتر در آمد الان نزديك 10 روز هست ولي ششمين مرواريدت روز يكشنبه 9/12 در اومده. قربونت بره ماماني كه داري دندون دار ميشي. عزيزم انشاالله بقيه دندونت اذيت نكنه و به راحتي در بيايد چون سر اين دندونت خيلي اذيت شدي يه روز غذا ميخوري دو روز نميخوري فقط شير ميخوري راستي روز سه شنبه 9/7 رفتيم واكسنت زديم حسابي گريه كردي الهي بميرم باباي بالاي بازوت گرفته بود منم پايين دستت خدا رو شكر تب نكردي و دختر خيلي خوبي بودي . 1- ماماني اين روزا تو راه رفتن خيلي حرفه اي شدي و ياد گرفتي بدوي تازه از مبل بالا ميري و پايين مياي . بهت ميگم آرشيدا چراغ روشن كن فوري از مبل بالا ميري چراغ روشن ميكني. 2- وقتي برات يا حسين ميخونم ش...
14 آذر 1391

جشن تولد آرشيدا كوچولوي مامان

عزيز دلم جشن تولدت رو سه هفته زودتر برگزار كرديم بخاطر اينكه داريم به محرم نزديك ميشيم. عزيزم تم تولدت شنل قرمزي بود خيلي دنبال ظروف و تزئينات شنل قرمزي بودم ولي چيزي پيدا نكردم براي همين سالن تولدت رو با بادكنك قرمز و سفيد و آويزها نقره اي و قرمز تزئين كرديم البته يكي از دوستاي دانشگاه ماماني آقاي اميراني برامون با عكسهاي شما و شنل قرمزي آويز طراحي كرد و دوست بابايي آقاي اسكندري زحمت كارت دعوت رو كشيدن. دست خاله ها و مخصوصاً مامان ملي و بابا محمدرضا درد نكنه حسابي اذيت شون كردم روز چهارشنبه ١٠ آبان از صبح مشغول غذا درست كردن و دسر شديم من و مامان ملي و خاله درسا و خاله سپيده ٤ مدل غذا درست كرديم اسنك و سالاد الويه و سالاد پاستا و ...
14 آذر 1391

يكساله شده آرشيده خانم

فرشته كوچولو از تو آسمون و از پيش خداي مهربون آمد پيش ما و به زندگي ما رنگ و بوي تازه اي داد. الان دقيقا يكساله كه لطف خداوند شامل حالمون شده و آرشيدا خانم پيشمونه . خداي خوبم هزاران هزار بار شكرت بابت اين هديه زيبايت. لطفا خودت حفظش كن و مواظبش باش و بهترين ها را بهش عطا كن. تولد تولد تولد آرشيدا خانم مبارك. بابا جون امروز كه روز تولدت هست هفتم محرمه و شما عصري رفتي تهران تا در مراسم نذري خونه عزيز جون شركت كني. جند روز ديگه دومين تاسوعا و عاشوراي زندگيت را ميبيني. اميدوارم زير سايه امام حسين گذران عمر كني و عاقبت به خير بشي.
2 آذر 1391

سومين وچهارمين مرواريد سوگلي مامان

عزيزترينم روييدن مرواريدهات مبارك . گل مامان نزديك دو هفته مي شد كه لثهات ورم كرده بود و حسابي اذيت مي شدي انشاالله بقيه دندونت هر چي سريعتر و راحت در بيايد كه شما بتوني خوب غذا بخوري اخه تو چيزي خوردن خيلي ماماني اذيت ميكني دوست ندارم توپول بشي چون بعدش كه بزرگ شدي بايد حرص بخورم كه لاغر بشي ولي دوست دارم وزنت ايده ال باشه البته تا الان هم مشكلي نداشتي راستي امروز هم يكي دو بار ماماني و بابايي گاز گرفتي اميدوارم يادت بره.
25 مهر 1391

جشن دندوني

فرشته كوچولو دلم مي خواست جشن دندونيت خيلي مفصل تر از اينها باشه ولي خدارو شكر جشنت خوب بود. خاله ماماني با مهديس و خاله سپيده و ارشيا امده بودن يزد. ماماني هم قرار بود دوستاش رو دعوت كنه و مهموني بگيره كه دايي قدرت با دايي امير تماس گرفتن و گفتند دارن ميان يزد. خلاصه جشنت خيلي يدفعه ای شد. دست خاله سپيده با ارشيا جون درد نكنه امدن خانه ما و كمكون كردن از صبح ساعت ..:٧ بلند شديم خانه تميز كرديم ژله و كرم كارامل و خورشت فسنجان و سالاد و اش دندوني و كيك درست كرديم و ساعت ..:٣ مهديس و خاله درسا امدن كمكمون دست دوست باباي (عمو محمد) هم درد نكنه كارت دعوت و اويز هاي جشن شما رو طراحي كرد و باباي چاپ كردن و با خاله درسا روي ليوانها و شيشه نوشابه ها...
24 مهر 1391

برگشت باباجون از مسافرت

عزيز دل مامان ،باباجون تاريخ ٣/٧/٩١ مسافرت رفتن ايتاليا. وقتي رفتيم خونه شون شما دنبال بابا جون مي گشتي. روز سه شنبه ١٣/٧ از مسافرت برگشتن. شما هم براي بابا جون يه دسته گل گرفتي. ما زودتر از بابا جون رسيديم خونه شون و شما هم كه مشغول شيطوني بودي امدي دستت رو بزاري روي ميز يدفعه سر خوردي و دهنت خورد به ميز من كه اصلا دست خودم نبود زدم تو سرم گفتم دندون كوچولوت شكست. خلاصه باباي كه دوربين دستش بود و مي خواست از شما عكس بگيره دوربين رو پرت كرد و مامان جونم هم دويدن تا بگيرنت. خيلي گريه كردي (الهي بميرم ماماني) و خدا رو شكر که به خير گذشت. خلاصه باباجون زنگ زد و شما با بابایي رفتي در را باز كردي. بابا جون ميگفت اول كه ديديش يه كم نگاهش كردي...
24 مهر 1391

تولد حضرت معصومه و روز دختر

روز دختر مبارک باشه عزیز دلم. بابا جان من سلام امیدوارم سالیان سال سالم و صالح و خوش ،زنده باشی. دیشب با مامانی رفتیم عروسک فروشی واسه شما کادو خریدیم. یه عروسک و توپ دوست داشتی از طرف مامان و بابا ، یک عروسک خرسی خوشگل از طرف بابا جون و مامان جون. مامان ملی هم یه لباس آبی قشنگ بهت هدیه داد. راستی دختر خاله آترین هم یه قورباغه نازنازی بهت کادو داده عزیزم. انشاالله هر دو شما خوش و سعادتمند باشید. كادوي ماماني و بابايي     كادوي مامان جون و باباجون كادوي مامان ملي   ...
23 مهر 1391