هفته 24و000
دیروز شروع هفته 24 بود.
دیروز افطاری خونه مامان ملی و بابا محمدرضا بودیم دستشون درد نکنه خیلی زحمت کشیده بودند. فکر کنم ماهی دوست داری چون وقتی میخوردم خوشت اومده بود و تکون میخوردی(ولی بابا جون ماهی اصلاً دوست نداره و تو که اومدی باید مجبورش کنی ماهی بخوره ). راستی آترین خونه بود و ما هی می رفتیم بالا تا داشت می خوابید میوردیمش پایین وقتی ما میرم اونجا این نی نی دیگه خواب نداره .بابایی میگفت من نمیذارم سر بچه مون این بلاها رو بیارید .
سحر بلند شدم بابایی بیدار کردم، تا بلندش سحری بخوره رفتم بگیرم بخوابم اینقدر گشنه ام شده بود تو هم هی تکون میخوردی آخر دیدم نمی تونم بخوابم تو هم گشنته بلند شدم رفتم منم حسابی سحری خوردم الانم که هنوز ساعت 8:30 صبح و چهار ساعت گذشته حسابی گشنه ام ....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی