اتفاق های مهم در نیمه اول سه ماهگی

عزیز دل مامان اینقدر سرم شلوغ شده که وقت نمی کنم وبلاگتو بروز کنم .(شرمنده مامانی رو ببخش)

عزیزم روز به روز شیرین تر میشی شما که اصلاً پستونک نمی خوردی(البته تا٢٠ روزگی میخوردی) حالا جدیداً وقتی خوابت بیاد یا سرگرم باشی پستونک می گیری.اولین بار خیلی جالب بود داشتی دستای کوچولوتو میکردی تو دهنت بهت عروسک دادم عروسکم کردی تو دهنت یه دفعه ی پستونک اونجا بود تا بهت دادم شروع کردی به خوردنش و خوابت برد نمیدونی چقدر ذوق کرده بودم فوری زنگ خاله سپیده و بابای و مامان ملی زدم و هم خوشحال شدن چون شما موقع  خوابیدن یه کوچولو اذیت میکنی.

عزیز دلم دیگه حسابی مامان و بابای میشناسی وقتی میزارمت پیش بابای و میرم دانشگاه آروم هستی ولی وقتی پیش مامان ملی یا مامان جون میزارمت حسابی گریه میکنی البته پیش مامان ملی آروم ترهستی و یه کم گریه میکنی. وقتی از دانشگاه برمی گردم حسابی ذوق می کنی و می خندی . 

دیروز (در سه ماهگی و یازده روزگی) یه دفعه ی چرخیدی، الهی قربونت برم. البته قبلاً دوبار چرخیده بودی ولی وقتی واکسنت زدیم دیگه نچرخیدی