اندراحوالات آرشیدا جونم
عزیز دلم روز به روز داری شیرین تر میشی با اون شیرین زبونی هات :
قند عسلم وقتی بهت میگم بشمار میگی : ی ک (yak) (عدد یک رو خیلی بامزه میگی ) ، دو ، سه ، چهار ، پنج ، شش ، نه ، ده ، یازده (گاهی وقتا میگی )، دوازده ولی هر کاری میکنیم هفت و هشت نمی گی
اشکال مختلف مثل دایره و مثلث و مربع و خط میشناسی وقتی برات میکشیم اسماشون میگی
دختر نازم برای شب خوابوندنت خیلی دردسر داشتیم باید کلی تو تاب تکونت میدادیم یا روی پا میذاشتیمت (نزدیک 2 ساعت طول می کشید) تا خواب بری حدوداً من و بابایی ساعت 1:30و 2:00 می خوابیدیم ولی نزدیک 2 هفته سعی کردیم ساعت 10 تا 10:30 خاموشی بزنیم و تو رو میذاشتیم تو تاب تا ساعت 11:30 می خوابیدی بعد از چند روز هم خودت دیگه می خواستی بغل من و بابایی بخوابی و حالا خدا رو شکر خودت میخوابی فقط گاهی موقع ها که بعدازظهر دیر خوابیده باشی شبا باید بذاریمت رو پا تا بخوابی شبا وقتی میخوای بخوابی به من میگی مامانی جونم شب بخیر به بابایی هم میگی بابای جونم شب بخیر و مامانی و بابایی هم میگن آرشیدا جونم شب بخیر .(وقتی میگی مامانی جونم انگار تمام دنیا رو بهم دادن )
و اما تو این دو هفته که میخواستیم چراغ ها رو خاموش کنیم و بخوابیم تو هی گریه می کردی و میگفتی چراغا رو روشن کنیم و من و بابایی میگفتی بابا برقی اومده چراغا رو خاموش کرده و یکی دو باری خودت میخواستی تست کنی برقا قطع یا نه من هم بدون که شما متوجه بشی کنتور قطع می کردم و وقتی کلید برق میزدی روشن نمی شد میگفتی بابا برقی برقا رو قطع کرده
عزیز دلم خودت با موبایل آهنگ میزاری و شروع میکنی به رقصیدن خیلی خوشگل میرقصی و وقتی موبایل دست مامانی میبینی میای بهم میگی موبایل منو بده میخوام pou بازی کنم تو بازی های خود pou عاشق pou که اهنگ میخونه میگی pou (mek mek kon) یا pou که نقاشی میکنه ، آب بازی میکنه و ...
دیروز خونه مامان ملی داشتم ابروی مامان تمیز میکردم یدفعه اومد گفتی مامانی بیا کارت دارم گفتم چیکارم داری گفتی میخوام ببوسمت (عزیزم وقتی اینو گفتی ضعف کردم ) بغلت کردم اینقدر بوست کردم عجب حالی داد.
وقتی قایم موشک بازی میکنیم و مامانی چشم میذاره هر جا که قایم میشی دستای کوچولوت میذاری رو چشمات تا من پیدات نکنم (تو عزیز دلمی) وقتی هم خودت چشم میذاری ومنو پیدا میکنی ذوق میکنی شروع میکنی به فرار کردن