شیرین زیونی های فرشته کوچولوی مامانی
عزیز دلم خیلی جدیداً کارهای بامزه میکنی تازه خیلی هم شیرین زبون شدی وقتی حرف میزنی خوردنی میشی . دیشب آروم داشتی شعر میخوندی مامانی گوشش برد نزدیک دهن شما که ببینه چی میخونی متوجه نشدم بابای هم متوجه نشد بابای ازت پرسید چی میخونی گفتی صداشو کم کردم (مامانی قربونت بره که اینقدر خوشمزه ای ).
دیروز صبح پیش مامان ملی که بودی مامان ملی ازت پرسید مامان ملی رو دوست داری گفتی نه مامان جی رو دوست دارم مامان ملیم گفته خوب برو خونه مامان جی گفتی باشه گفته زنگ بزن به بابایی بیاد ببرتت خونه مامان جی رفتی تلفن برداشتی الکی شروع کردی به حرف زدن گفتی بابای بیا دنبالم بریم خونه مامان جی .
دیروز مامان ملی بهت گفته ارشیا دار میاد خونه مون گفتی بیاد بخورمش .
جدیداً با بابا امین دنبال هم میکنید(اسمش گذاشتید بع بعی بازی )میگید بخورمش .
امروز صبح که رفتی خونه مامان ملی به بابایی (بابا محمدرضا) گفتی مامانم کمرش درد میکنه بابا امین پشتش میخارونده . قربونت بشم چند روز پیش مامانی گردن و کمرش درد گرفته بود بابا امینم با پماد داشت چربش می کرد تو هم هی می پرسیدی چکار می کنید بابایی هم بهت توضیح می داد .