زردی دختر کوچولوم
این پست برای یک سال و ده ماه پیش بوده که مامانی ویرایشش کرده منتقل شد اینجا
عزیزکم ، این 2 هفته ، بابائی و مامانی سرشون خیلی شلوغ بود .
اولش که تو خوشگله یکم زردی داشتی و مجبور بودیم به توصیه پزشکت تورو حدود 2شبانه روز زیر لامپ مهتابی نگهت داریم تا خوب بشی .
روزای سختی بود ، از یه طرف میدونستیم که تو نازگلم زیر اون دستگاه زیاد راحت نیستی که خیلی ناراحتمون میکرد و از طرف دیگه بایستی همگی حواسمون به این بود که چشم بندتو باز نکنی تا به چشمای نازت آسیبی برسه .مامانی وقتی شما رو تو دستگاه میدید نمیتونست جلوی اشکهاشو بگیره .
خلاصه همه بسیج شده بودن ، فرقی نمیکرد روز یا شب ، بابا امین و مامان ملی و خاله درسا و خاله سمانه هم دسشون درد نکنه ، خیلی زحمت کشیدن .
میدونی ! مامان ملی خیلی زحمت کشید ،دستش درد نکنه
عزیزکم ! مامانی هم ، شب و روز تمام حواسش به شما بود .البته عزیز دلم اینائیکه گفتم وظیفه هر پدر و مادری هست ! ولی باید بدونی که همه خیلی دوستت داریم و واسه راحتی تو حاضریم هر کاری رو انجام بدیم .
دختر نازنینم! امیدوارم که با کمک خداوند مهربون ، زندگی مملو از شادکامی و سلامتی و عزت نفس داشته باشی.
میبوسمت نازگلم و امیدوارم در سایه خداوند مهربون با کمک بابای مهربونت ، بتونیم زندگی خوبی رو واست مهیا بکنیم . آمین .