23 ماهگی عزیزترنیم

عزیز دلم ، زیباترینم، آرامش وجودم

 بیست و سه ماهگیت مبارک .

نفس مامان چون روز تولدت محرمه، قرار شده تولدتو بعد از محرم بگیریم که  خاله سپیده هم بتونه بیاد.

آرشیدای عزیزم روز به روز شعرهای جدیدتر میخونی شعر پاییزه پاییزه را خیلی قشنگ میخونی. می گی: پاییزه پاییزه برگ از درخت میریزه هبا شده کمی سرد (اینجا رو مامانی یه کم کمکت میکنه) روی زمین پر از برف دسته دسته کلاغ میان به سوی باغا همه میگن یکصدا قار قار قار

بعضی موقع ها هم هر چی بلدی رو با هم میکس میخونی. مثلاً میگی پاییزه پاییزه برگ از درخت میریزه مامانشون میگه در را رو کسی باز نکنی حسنی نگو بلا بگو تنبل تنبل بگو یه دختر دارم شاه نداره و ............. 

عزیزم وقتی بابایی چشماشو میبنده و می خوابه میری بالا سرش بوسش میکنی میگی بابایی بیدار شو اینقدر بوسش می کنی تا چشماشو باز کنه

جدیداً پستونک میذاری دهنت و با پستونک حرف میزنی خیلی خوردنی میشی

راستی گلم در طول روز دیگه پوشکت نمیکنم  فقط شبها پوشک میشی البته الان نزدیک ٣ ماه هستش که دستشویت رو میگی ولی یه موقع هایی هم از دستت در میرفت. الان حدود یک ماهه که در طول روز خوب شدی و شبها هم نزدیک صبح دستشویی میکنی و هنوز جرات نکردم صبح بیدارت کنم ببرمت دستشویی میترسم بد خواب بشی.

فقط یه چیزی که هنوز عادت نکردی خوابیدن شب هاست. با کلی دردسر مامانی و بابایی میخوابوننت . یا باید بزاریمت روی تاب کلی تکونت بدیم و شعر بخونیم تا بخوابی یا روی پا بذاریمت . کلاً خیلی سخت خواب میری و در طول شبانه روز هم یکی دو بار تو خواب گریه میکنی که یا بهت شیر گاو میدم یا آب. چند روزی هم خیلی شبها دیر می خوابیدی ما از ساعت ١١:٠٠ چراغها رو خاموش میکردیم ولی کلی گریه و بهونه گیری می کردی که چراغ رو روشن کنیم با کلی داستانو و شعر سرتو گرم میکردیم تا اینکه بالاخره ساعت ١:٣٠ تا ٢:٣٠ خواب میرفتی. حدود سه روزی هست که نمیذاریم در طول روز بخوابی که شب زودتر بخوابی  ساعت ٨:٣٠ شب که میشه خیلی بامزه میشی اگه تو ماشین باشیم هی چشماتو میبندی مامانی صدات میکنه باز چشماتو باز میکنی. الهی بمیرم مامانی ولی برای خودت بهتره انشاالله ساعت خوابت منظم شه و شبا خودت راحت بخوابی.